متاسفانه به دلیل محدود بودن وقت کلاس تنها یکی از دانش آموزان یعنی آقای ابولحسن زاده ارائه دادند و کنفرانس مابقی دانش آموزان به هفته بعدموکول شد.


سیدامیر حسین ابول حسن زاده :‌ اهداف و ریشه های انقلاب اسلامی

هدف ملت ایران- که از هرکسی که سؤال میکردیم، به زبانهای گوناگون این هدف را میگفت- این بود که بتواند در سایه‌ی اسلام، استقلال و آزادی به دست بیاورد. این شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که در دوران انقلاب رائج بود، حرف دل مردم بود و مردم این را میخواستند. مردم میدیدند که این کشورِ با این عظمت، حکامش و زمامدارانش استقلال رأی ندارند؛ تابع بیگانه و تابع قدرتهای مستکبرند و طوق اطاعتِ آن‌ها را به گردن انداخته‌اند؛ در مقابلِ آن‌ها ضعیف و غیر مستقل، اما نسبت به مردم خودشان سخت‌گیر، متفرعن و با آن‌ها با فشار و سخت‌گیری و زور رفتار میکردند؛ شلاق را بر گُرده‌ی این مردم میکوبیدند و به آن‌ها اجازه‌ی انتخاب نمیدادند. در طول سالهای مشروطیت و تا قبل از انقلاب اسلامی، هرگز اتفاق نیفتاد که این مردم با شوق، با رغبت و با معرفت به پای صندوق رأی بروند و کسی را انتخاب کنند. انتخاب معنی نداشت: حکومت، حکومت موروثی؛ مسئولان و زمامداران، سفارش‌شده‌ی قدرتهای بیگانه؛ مجلسی که به نام مجلس شورا از مشروطیت بوجود آمده بود، مجلس دست نشانده و غیر منتخب مردم! مردم هم اسیر و دستخوش تصمیم‌هائی بودند که این مجموعه‌ی غیر مسئول و غیر متعهد برای آن‌ها میگرفتند. مردم خواستند استقلال بدست بیاورند، آزادی داشته باشند، عزت ملیشان را تأمین کنند، سعادت و رفاه دنیوی و سربلندی معنوی و اخروی را بدست بیاورند؛ این آرزوی مردم بود و وارد این میدان شدند.

ریشه های انقلاب اسلامی

۱- وابستگی تمامعیار به غرب، خصوصا آمریکا و بی‌اختیاری پادشاهان پهلوی در تصمیمگیری

2- فساد و دینستیزی حاکمان طاغوت

3- تلاش برای انحراف و ضایع کردن جوانان

4- بی اعتنایی به رأی مردم، اختناق و مقابله جدی با آزاداندیشی

5- ظلم و بیعدالتی گسترده در کشور با حمایت مستقیم حکومت

6- عقبماندگی کشور در علم، صنعت و برخورداریهای عمومی از اولیات رفاهی

اهداف اصلی انقلاب اسلامی

۱- استقلال‌خواهی و قطع هر نوع وابستگی

۲- حاکمیت اسلام بر جامعه و رواج ارزش‌های دینی در کشور

۳- آزادی بیان و قلم

۴- عدالت و رفع تبعیضها

۵- پیشرفت مادی و گسترش رفاه

۶- احیای کرامت انسانی و نقش داشتن مردم در حاکمیت بر تعیین سرنوشت خود

۷- زمینه‌سازی برای رشد و تکامل انسانها در جامعه و حذف عوامل فساد

ریشه های انقلاب اسلامی

وابستگی تمام‌عیار به غرب، خصوصا آمریکا و بی‌اختیاری پادشاهان پهلوی در تصمیم‌گیری‌های اصلی کشور
مهم‌ترین مشکل این کشور در گذشته، این بود که آن رژیم، رژیم منحوس پهلوی وابسته به امریکا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آن‌ها میگفتند چه کسی بیاید بالا و نخست‌وزیر، یا مسئول، یا وزیر یا مدیر شرکت نفت شود و یا فلان شغل را داشته باشد. آمریکاییها که میگفتند، آن‌کس را مقام و مسئولیت بالا میدادند. هرکس را هم که دشمنان خارجىِ این ملت میخواستند از صحنه کنار برود، این‌ها رژیم پهلوی همه‌ی قدرتشان را به کار میانداختند که او را کنار بزنند. در این مملکت، اگر کاری به نفع آمریکاییها بود، به وسیله‌ی آن دستگاه انجام میگرفت. اگر کاری به ضرر آن‌ها و به نفع مردم بود، انجام نمیگرفت؛ بلکه با آن کار، مقابله هم میشد. استقلال نداشتنِ یک کشور، این‌گونه است.۱۳۷۲/۰۲/۱۵

حکومت پهلوی را چه کسی سرکار آورد؟ رضاخان را چه کسی در این کشور حاکم کرد؟ این که دیگر جزو نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه میدانند که رضاخان را انگلیسیها در این کشور سرکار آوردند؛ همچنان که وقتی احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمیخورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سرکار آوردند.این جزو بخشهای واضح تاریخ معاصر ماست. کسانی که آن‌ها را سر کار آوردند، همانها سعی میکردند با انواع سیاست‌های گوناگون، آن‌ها را وابسته‌ی به خودشان نگه دارند. وقتی نهضت مصدق در این کشور پیش آمد- که یک نهضت ملی بود- جایی که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسیها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسیها دیدند از عهده‌ی کار برنمیآیند، امریکاییها را وارد کار کردند. آن‌ها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسیها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به اینجا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعی، حکومت ملی را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوی بر کشور مسلط شد. این سیاستِ این‌هاست؛ این چیز واضحی است و مدارک و اسناد و دست‌نوشته‌های آن امروز در دسترس همه قرار دارد. ۱۳۸۴/۰۱/۳۰

در این کشور چند روزی مانده بود به اینکه مدّت قرارداد نفت ایران و انگلیس تمام شود. چند نفر در دوره‌ی پهلوىِ‌ اوّل نشستند قراردادی را تنظیم کردند که تا حدودی منافع ایران در آن رعایت میشد. رضا خان وارد جلسه‌ی هیئت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزیر ذیربط برداشت و همان‌جا جلوِ چشمشان داخل بخاری انداخت و سوزاند! چرا؟ چون قبلًا سفیر و فرستاده‌ی انگلیس پیش او آمده بود و یکی، دو ساعت با او جلسه‌ی خصوصی برگزار کرده بود و در آن جلسه‌ی خصوصی، آنچه باید به آن شخص بگوید، گفته بود و او هم آمد چیزی را که حتّی اندکی منافع ایران را تأمین میکرد و دشمن و بیگانه آن را تحمّل نمینمود، داخل بخاری انداخت و سوزاند و از بین برد! عزیزان من! تمام تاریخ دوران پهلوی در این کشور، این‌گونه گذشته است. منافع ملت، اوّلِ کار تحت‌الشّعاع منافع انگلیس، بعد هم در این سی، چهل سال اخیر، تحت‌الشّعاع منافع امریکا. اگر منافع امریکا در چیزی بود، در کاری بود، در معامله‌ای بود، محال بود که مسئولان این کشور برخلاف آن رفتار کنند؛ برطبق نظر آن‌ها رفتار میکردند.۱۳۷۷/۰۸/۱۲

مستشاران امریکایی و دهها هزار امریکایی دیگر در مهم‌ترین مراکز نظامی، اطّلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این کشور شغلهای حسّاس و درآمدهای گزاف داشتند و آن‌ها در حقیقت کارها را انجام میدادند و به آن‌ها خط میدادند.دستگاه اطّلاعاتی این کشور را آمریکاییها و اسرائیلیها به وجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات آمریکاییها بودند. در زمینه‌ی منطقه‌ای و جهانی، حتّی در زمینه‌های اقتصادی مثلًا قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهای خارجی در نفت ایران به چه کیفیّت باشد در همه‌ی این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزی کاری را انجام میدادند که از آن‌ها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداکاری نمیکردند، بلکه برای حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آن‌ها تکیه میکردند و دست آن‌ها را در تطاول به این کشور و این ملت باز میگذاشتند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳

من نقلی را از یکی از وابستگان به رژیم محمّد رضا عرض میکنم؛ شما ببینید این وابستگی در چه حدّ پست‌کننده و ذلت‌آوری بوده است! در اوایل رفتن رضا خان که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسی که از طرف محمّد رضا به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، میگوید که چون برطبق اطّلاعات ما، محمّد رضا به رادیو برلین گوش میکند و پیشرفتهای آلمان را روی نقشه پیمیگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمّد رضا میدهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک میکند و کنار میگذارد! آن وقت سفیر انگلیس میگوید: «حالا دیگر عیبی ندارد؛ میشود او را به سلطنت انتخاب کرد.» رژیم و دولتی که در رأس آن کسی قرار دارد که تا این حد به یک سفارت بیگانه وابسته است که آن‌ها برای سلطنت او شرطهای حقیر و ذلّت‌آوری از این قبیل معیّن میکنند و او هم آن شرطها را میپذیرد و عمل میکند تا آن‌ها او را به سلطنت برسانند،معلوم است که چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهای خارجی وابسته است. ۱۳۷۴/۰۳/۱۴

یک عامل امریکا در رأس یک رژیم وابسته، وظیفه‌ای نداشت جز اینکه وقتی بگویند فلان نخست‌وزیر را بگذار و فلان نخست‌وزیر را بردار، اطاعت کند. آن‌ها هر کاری میخواستند، میکردند. اگر هم یکوقت خودِ او میخواست نخست‌وزیری را برکنار کند و آمریکاییها راضی نبودند، به امریکا میرفت و این و آن را میدید، تا اجازه دهند فلان نخست‌وزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت این‌گونه بود. سفرای امریکا و انگلیس در تهران، تعیین‌کننده‌ی خطوط اساسی این مملکت بودند. ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

سران رژیم گذشته‌ی ایران چنین عقیده و طرز فکری داشتند؛ میگفتند: «امریکا، یا بعضی از ممالک اروپایی، پول‌دار، قوی، صاحب علم و دارای سلاحند. چرا ما خودمان را از این‌ها جدا کنیم؟! چرا ما دنباله‌رو این قدرتها نباشیم؟! بالاخره هرچه باشد این‌ها ارباب و آقایند!»
یکی از بزرگترین جرائم و گناهان رژیم محمّد رضا پهلوی، عبارت بود از اینکه کشور را از لحاظ فنّی، صنعتی و اقتصادی، وابسته نگهداشت و وابسته‌تر کرد. سرنوشت یک کشور را در نانش، در گندمش، در سیلوی گندمش، در وسیله‌ی آرد کردن گندمش، در مواد غذاییش و در همه‌چیزش، به خارج وابسته کرد! شما از این مواد غذایی و نان بگیرید، تا سایر چیزها، ایران به خارج از مرزها وابسته شد؛ به طوری که اگر یکوقت دشمنان اراده کنند، بتوانند این ملت را از همه چیز محروم کنند. کسی که این‌طور کشوری درست کند و اداره نماید و به اینجا برساند، خیانتی مرتکب شده است که هیچ خیانت دیگری جز آنکه در همین سطح باشد، با آن قابل مقایسه نیست.۱۳۷۷/۰۲/۰۹

* فساد و دین‌ستیزی حاکمان طاغوت
کسانی که تاریخچه‌ی ورود بیحجابی و عریانی زنان در جامعه‌ی ما را که به‌وسیله‌ی خاندان شوم پهلوی انجام گرفت، خوانده‌اند و یا کسانی که سنشان اقتضا میکند و آن روزها را دیده‌اند، میدانند که چگونه بیحجابی و بیحد و مرزی و اختلاط زن و مرد را به داخل کشور وارد کردند و آن را به ملت تحمیل نمودند. ملت ما به آسانی این پدیده را نپذیرفت؛ ولی متأسفانه به دلیل گذشت دو سه نسل در زیر سایه‌ی سنگین و شوم خاندان پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی، عده‌یی با این فرهنگ به دنیا آمدند و قبح آن را نفهمیدند.۱۳۶۸/۰۹/۱۵

رضا خان قلدر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدرىِ قزّاقىِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید این‌طوری باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلًا باید کلاه شاپو باشد! اگر کسی جرأت میکرد غیر از کلاه پهلوی- کلاهی که آن موقع با این عنوان شناخته میشد- کلاه دیگری سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزی بپوشد، باید کتک میخورد و طرد میشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر- چادر که برداشته شده بود- اگر روسری هم سرشان میکردند و مقداری جلوی چانه‌شان را میگرفتند، کتک میخوردند! چرا؟ برای اینکه در غرب، زنها سربرهنه میآیند! این‌ها را از غرب آوردند. چیزی را که برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیری که نیامد- هر ملتی بالاخره خصوصیات خوبی دارد- این‌ها را که نیاوردند. آنچه را هم که آوردند، بیدریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربی است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربی است، بایستی پذیرفت؛ جای بروبرگرد ندارد! برای یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.۱۳۸۰/۰۲/۱۲

این دوری ما از قرآن را رژیم کافر ملحد معاند پهلوی به وجود آورد. لذا وقتیکه من میگویم اگر ما پنجاه میلیون نفر هستیم غیر از چند میلیون بچه‌های کوچکِ زیر پنج سال بقیه باید بتوانند قرآن را از رو تلاوت کنند، شما تعجب میکنید؛ در حالی که تعجب ندارد. مگر این‌طوری نبود؟ قبل از دوران رژیم گذشته، تقریباً این‌گونه بود. بیسوادها اکثریت قاطع بودند؛ اما غالب آن‌ها قرآن را بلد بودند. شما جوانان ندیده‌اید؛ ولی من و کسانی که در سنین من هستند، به تکرار و تکرار، کسانی را دیده‌ایم که سواد روخوانی نداشتند و حروف فارسی را نمیشناختند؛ لیکن میتوانستند قرآن را از رو بخوانند.
مکتبهای قرآن، بچه‌های چهارساله و پنج‌ساله را قرآن درس میداد. من خودم در سن پنج‌سالگی به مکتب رفتم و قرآن یاد گرفتم. امثال من، در همان مکتبی که ما میرفتیم، زیاد بودند و اصلًا مکتب‌خانه‌ها همین‌طور بود. این مکتب‌خانه‌هایی که رژیم منحوس پهلوی، شجاعت و شهامت بخرج داد! و رعد و برق کرد و آن‌ها را برچید، خانه‌هایی برای تعلیم قرآن بودند.۱۳۶۹/۰۱/۱۹

از زمان رضا خان به این طرف، انگیزه‌های اساسی وارد کار شد و غرب- خصوصاً انگلیس- قصد داشت که کلّاً ایران را قبضه کند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یک حکومت واقعاً انگلیسی بود- که البته نتوانستند این کار را بکنند- و یا اینکه حکومتی ایرانی تشکیل دهند ولی همه‌ی مقدّراتش به دست آن‌ها باشد. راه دوم انتخاب شد و حکومت پهلوی بر اساس این تصمیم شکل گرفت و رضا خان روی کار آمد.
اگر میبینید همه‌ی آدم‌های حسابىِ ایران با رضا خان مخالفند، به خاطر آن است که آدم لاتِ بیسروپایی بود که اصلًا اسم دین را نشنیده و مزه‌ی آن را هم نچشیده بود. او در یک خانواده‌ی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم که بزرگ شد، در میان قهوه‌خانه‌ها و میخانه‌ها و الواط پرسه میزد. اصلًا رضا خان کسی نبود که با دین سروکاری داشته باشد. مزاجش آماده‌ی معارضه با دین- آن هم به قصد براندازی- بود. آدم‌های ضعاف النفسِ بددلِ کج سلیقه‌ای هستند که گاهی از کارهای به اصطلاح عمرانی رضا خان تعریف میکنند و مثلًا میگویند او راه آهن کشید و امنیت را برقرار کرد! باید از این‌ها پرسید که آیا احداث راه‌آهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه کسانی از این کارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضا خان عاملی بود که انگلیسیها او را وارد صحنه کردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال ۱۳۱۴ شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع کرد و نظام حوزه‌ی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه‌نشینی کرد. زمانی که او رفت و پسرش- محمد رضا- بر سرِ کار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را- البته به شکلهای مدرنتر و پیشرفته‌تر- دنبال کردو تا روزی که انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت‌.۱۳۷۴/۰۶/۱۴

در همین کشور خود ما، یکی از بزرگان علما و روحانیون محترمی که امروز بحمد اللّه در میان ما هستند و برکات وجود ایشان بازهم شامل حال مردم میشود، برای من نقل میکردند که در اوایل روی کار آمدنِ رژیم منحوس و فاسد و وابسته‌ی پهلوی، آن کودتاگرِ بیسوادِ فاقدِ هرگونه معرفت و معنویّت، یکی از آخوندهای وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید این قضیه‌ی امام زمان چیست که چنین مشکلاتی برای ما درست کرده است؟! آن آخوند هم برطبق دل و میل او، جوابی میگوید و آن قلدر هم مأموریت میدهد که بروید مسئله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید! او میگوید: این کار آسان نیست و خیلی مشکلات دارد و باید کمک کم‌کم و با مقدّمات شروع کنیم. البته آن مقدّمات به فضل پروردگار و با هشیاری علمای ربّانی و آگاهان این کشور، در آن دوران ناکام ماند و نتوانستند آن نقشه‌ی شوم را عملی کنند. در کشور ما، یک کودتاچی غاصب، از طرف دستگاه‌های قدرت استعماری مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دودستی تحویل دشمن دهد و برای آنکه بتواند بر این مردم مسلّط شود، یکی از مقدّمات لازمش این بود که عقیده به مهدی موعود را از ذهن مردم پاک کند.عقیده به امام زمان، نمیگذارد مردم تسلیم شوند؛ به شرطی که این عقیده را درست بفهمند.۱۳۷۴/۱۰/۱۷
 
* تلاش برای انحراف و ضایع کردن جوانان
راهی که قدرتمندان برای اینکه احساس و انگیزه را در یک ملت از بین ببرند، اندیشیده‌اند، بیحس کردن، بیخیال کردن و تخدیر کردن ملتهاست. این کار را رژیم فاسد و مفسد پهلوی، با استفاده از همه‌ی ابزارهای ممکنی که در اختیارش گذاشته میشد، انجام میداد:بیحس کردن، بیخیال کردن، غافل کردن، غرق در توهّمات کردن و البته گاهی ظواهر و تشریفاتی هم با زرق‌وبرق، جلوِ چشمها نشان دادن.۱۳۷۸/۱۱/۱۹

این مرد قلدر نادان بیسواد رضا خان آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس این کشور را عوض کرد؛ بسیاری از سنتها را عوض کرد؛ دین را ممنوع کرد! کارهایی کرد که همه شنیده‌اید و در دوران پهلویها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدری. او به چهره‌ی محبوب غرب یعنی استعمارگران تبدیل شد.
... این، کار همان سیاستمداران بود. تهاجم از آنجا شروع شد و این تهاجم در دوران جدید پهلوی، شکلهای گوناگونی پیدا کرد. یعنی در دوران بیست؛ سی سال آخر حکومت پهلویها، این تهاجم، شکلهای خطرناکتری یافت که حالا مجالش نیست همه‌ی این‌ها را عرض کنم.۱۳۷۱/۰۵/۲۱

در کشورهای اسلامی، برای ضایع کردن نسل جوان، برنامه‌ی همه‌جانبه‌یی شروع شد. میدانید که دوران استعمار یعنی دست‌اندازی کشورهای غربی به کشورهای آسیایی و آفریقایی نزدیک به دویست سال قبل شروع شد. آن‌ها میدانستند که این وضع ادامه پیدا نمیکند، و اگر جوانان رشد کنند، بافرهنگ بشوند، بااراده باشند، نمیگذارند آب خوش از گلوی بیگانگان و چپاولگران پایین برود؛ لذا برای فاسد کردن نسل جوان برنامه‌ریزی کردند.
اینکه شاید شما در بعضی از کتابها یا مقاله‌ها خوانده‌اید که در بعضی از کشورهای امریکای لاتین یا شرق آسیا، نسل جوان غرق در فسادهای گوناگون است از مواد مخدر و سکرآور و فساد جنسی این‌طور نیست که روال کار از اول چنین بوده است؛ این سیاست پیاده شده است.متأسفانه در دوران ستم‌شاهی، ما هم از این قضیه برکنار نبودیم. در این کشور هم به دست خاندان خائن و سیه‌روی پهلوی و دستیارانشان، هرچه توانستند این سیاست را پیاده کردند.۱۳۷۰/۰۸/۱۵

* بی‌اعتنایی به رأی مردم، اختناق و مقابله جدی با آزاداندیشی
حکومت آن‌ها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرِ کار آمده بودند؛ هم رضا خان با کودتا سرِ کار آمده بود، هم محمّد رضا با کودتا سرِ کار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دل‌بستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و اراده‌ی آن‌ها هیچ نشانی نبود. آن‌ها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطه‌ی صمیمی و دوستانه‌ای با مردم نداشتند. رابطه، رابطه‌ی خصمانه بود؛ رابطه‌ی ارباب و رعیّت بود؛ رابطه‌ی آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقه‌ای که هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد. خانواده‌ی پهلوی، پنجاه سال در کشور ما این‌گونه زندگی کردند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳

زمانی این مملکت، این دانشگاه، این تهران، این پادگانها، این نیروهای مسلّح، این ادارات دولتی، این وزارتخانه‌ها، این دستگاه‌های اطّلاعاتی، همه و همه، تیول امریکا بود. امروز اگر این ملت در دورترین نقاط کشور، در کوره‌ده‌های این کشور، کسی را طرف‌دار امریکا ببیند، سایه‌اش را با تیر میزند. زمانی در این مملکت، ملتی وجود نداشت، آرایی وجود نداشت، مجلسی وجود نداشت، انتخاباتی وجود نداشت. همه چیز تشریفاتی، صوری، دروغی و تصنّعی بود. دوران پهلوی برای این ملت واقعاً دوران عجیبی بود... مانند عمارت عظیمی با مجسّمه‌ها و ستونها و سقفهای مرتفع، که آدم خیال کند کاخی عظیم است؛ اما وقتی نزدیک رفت، ببیند از برف درست کرده‌اند!
دانشگاه، جریان روشن‌فکری، مجلّه و روزنامه، مجلس و دولت، همه صوری بودند. فقط جریان دین که جریانی عمومی و مردمی بود، حقیقی بود، که به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه میشد. البته یک جریان کم‌رنگ‌تر و بسیار کوچکتر، به صورت وطن‌پرستی و میهن‌دوستی هم در گوشه و کنار وجود داشت. چنین وضعی برای این ملت درست کرده بودند.۱۳۷۴/۱۱/۲۰
 
* ظلم و بی‌عدالتی گسترده در کشور با حمایت مستقیم حکومت
در دستگاه رضاخانی و در کشوری که در رأس جامعه رضا خان است، مگر عدالت معنا و مفهوم دارد؟آن دستگاه قضایشان بود؛ آن دستگاه سیاستشان بود؛ آن دستگاه اطلاعات و تأمیناتشان بود!معنی نداشت که قضا در آن وقت عادلانه باشد!همان برنامه‌ها و همان روشها، تا آخر دوران پهلوی، در این کشور بود.۱۳۷۱/۱۰/۲۳
در ابتدای تشکیل حکومتِ ناسالم و خائن پهلوی، از اوّلین کارهای رضا خان این بود که در هرجا توانست به سرکوب عشایر پرداخت. در تمامِ دوران حکومت رضا خان- که پیرمردان لا بد به یاد دارند- و بعد از آن، در بخشی از دورانِ حکومتِ فرزندِ فاسد و خائنش، بارها و بارها بین مردم مظلوم اما شجاع و ساکت و غیوری که در این استان (چهارمحال و بختیاری) بودند با نیروهای حکومتی تصادم شد و هزاران نفر از عشایر این مناطق، به دست مزدوران خاندان پهلوی به قتل رسیدند. رفتار حکومت دست‌نشانده‌ی پهلوی با عشایر این استان، چنین بود. اما متقابلًا، مردم مؤمن و عشایرِ مخلص و شجاع و غیور این منطقه و این سرزمین، حتی یک روز هم با نظام پهلوی از درِ آشتی وارد نشدند. البته عدّه‌ای از کدخدایان و اربابهایی که دستشان در دست مسئولان دولتی بود، با پهلویها آشتی بودند. اما توده‌ی مردم، ابداً! تشکیلات حکومت طاغوت، مردم را رها میکرد؛ اما بعضی از اربابهای ظالم و کدخداهای متعدّدی را دودستی میگرفت! مردم برای پهلویها اهمیتی نداشتند... در دوران رژیم طاغوت که دستگاه‌های دولتی فاسد بودند- یعنی استاندار آن روز، فاسد و مسئولین ادارات و پیمانکاران، دزد و فاسد بودند- اگر پولی هم در این استان خرج میشد، برای مردم نمیشد. لذا شما میبینید که در تمام دوران حکومت پهلوی، حتّی یک دانشکده در این استان تأسیس نشد و تعداد فارغ‌التّحصیلان دانشگاهی در سراسر همین استان، از عدد انگشتانِ دستِ یک نفر هم تجاوز نکرد!۱۳۷۳/۰۳/۱۷

 رضا خان هرجا ملک خوبی بود، هرجا چیز چشمگیری بود، هرجا عمارت زیبایی بود، دست میگذاشت و ثروت انبوه عظیمی برای خودش درست میکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همین‌طور بودند. در رأس قدرت، بیعدالتىِ مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایین‌تر میآمدیم، این بیعدالتی هم پایین‌تر میآمد و گسترش پیدا میکرد. هرکس در آن نظام دستش میرسید که به دیگری ظلم کند، ظلم میکرد. جلوگیری هم نداشت. جلوداری هم نبود. آن نظامها، این‌گونه بودند.۱۳۷۶/۰۱/۰۱

من در بلوچستان وضعیتی را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ یعنی اگر کسی توصیف کند، شما باور نخواهید کرد؛ یعنی این‌قدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آنجا از همه جهت در نهایت راحتی و آسایش زندگی میکردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگی میکردند! در فنّوج و اسپکّه و آن دوردست‌هایی که پای آدم‌های معمولی به آنجا نمیرسید، این‌ها در وضعیت اشرافی زندگی میکردند!در همان شهرها مردمی بودند که اولیات زندگی برایشان وجود نداشت؛ یعنی فقر به معنای تلخ و سیاه، مسأله‌ی آن‌وقت در آنجا بود؛ نه جاده‌ای، نه آبی، نه برقی، نه در تابستان وسیله‌ی خنککننده‌ای.مردم آنجا این‌طور محروم شدند.۱۳۷۰/۰۸/۲۷

آنچه جنگ بر سر این ملت آورده، به مراتب کمتر از آن چیزی است که حکومت سالهای متمادی خاندان پهلوی آورده بود!چنین حکومتی، سالها بر مردم حکومت کرده بود. وقتی در سال چهل و یک فریاد امام بلند شد، بغض مردم ترکید. مردم در طول دهها سال بغض کرده بودند. بعضیها به آن وضع عادت کرده بودند، بسیاری هم بغض کرده بودند. حرف امام به دلها نشست... امام بزرگوار ما که در سال چهل و یک به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتی نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پایگاهشان در دلهای مردم به آنجایی رسیده بود که حادثه‌ی پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا کردند. این بر اثر حقانیت آن فریاد بود.
امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند؛ معنای حکومت را بیان کردند؛ معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آن‌ها میگذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرأت نمیکردند بگویند، ایشان به‌طور صریح نه به شکل درون گوشی، نه به شکل شب‌نامه، نه آن طوری که گروهها و احزاب به صورت بسته و سلّولهای حزبی و برای کادرهای حزبی بیان میکنند روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزی که امام شروع کردند، تا آن روزی که این انقلاب پیروز شد، پانزده سال طول کشید؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دست‌پروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشن‌بین جامعه، اعماق و روح این پیام را درک کردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهای مختلف، آن را گفتند. گفت و بازگفتِ این سخنان و ایستادگی در راه این سخنان، مشکلات فراوانی ایجاد کرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چند برابر این‌ها زیر شکنجه‌ها افتادند.دوران خیلی سختی گذشت. بعضیها در طول این پانزده سال، یک شب با امنیت و راحت به خانه‌هایشان نرفتند؛ یک روز با اطمینان از اینکه به آن‌ها آسیب نمیرسد، از خانه‌هایشان بیرون نیامدند. سختیها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حکیمانه و شجاعانه رهبری میکردند و بالاخره در یکی، دو سال آخر، این امواج خروشان مردمی به وجود آمد. هرجا که آحاد مردم با انگیزه‌ی دینی، با انگیزه‌ی خدایی و بدون چشمداشت مادّی وارد میدان شوند، هیچ قدرتی نمیتواند در مقابلشان ایستادگی کند. همان‌طور که امام فرمودند، آن‌ها با همه‌ی آن سازوبرگشان، در مقابل ملتِ دست خالی ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب به وجود آمد و پیروز شد.۱۳۷۷/۱۱/۱۳

* عقب‌ماندگی کشور در علم، صنعت و برخورداری‌های عمومی از اولیات رفاهی
در دوره‌ی پهلوی یکی از رایج‌ترین تبلیغات، «نمیتوانیم» بود. همه‌ی ما از بچگی این‌طور بار آمده بودیم که جنس ایرانی مساوی است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ایرانی مساوی است با ناتوانی در تولید جنس خوب در همه‌ی زمینه‌ها. اصلًا این فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادینه کرده بودند.این در حالی است که این موضوع ۱۸۰ درجه با واقعیت فرق دارد. این ملت، ملتی است که از همه جهت میتواند؛ میتواند تولید کند، میتواند رشد بدهد، میتواند ابتکار کند، میتواند مرزهای علم و فناوری را بشکند و جلو برود.۱۳۸۴/۰۶/۳۱

در ایرانِ گذشته، چنین طرز فکری حاکم بود. اگر کسی از شما در روستاهای خان‌زده‌ی دوران طاغوت‌ زندگی کرده باشد، این طرز فکر را در میان قشرهای پستِ ذلیل و ضعیفی هم که خود و عیالاتشان از پس‌مانده‌ی سفره‌ی خان ارتزاق میکردند، مشاهده کرده است. نتیجه‌ی چنین طرز فکری این میشد که رؤسای رژیم طاغوتی پهلوی، ثروتهای این ملتِ باهوش، باغیرت، شجاع و سابقه‌دار در تمدّن و علم‌ را صرف خرید هواپیمای جنگی از امریکا میکردند. وقتی هم قطعه‌ای از قطعات یک هواپیما عیب و ایرادی پیدا میکرد، مهندس یا مکانیسین ایرانی حق نداشت آن قطعه را باز کند و در رفع عیب و ایرادش بکوشد. زیرا قطعه‌ها، قطعه‌های مرکّب بود؛ یعنی گاهی یک قطعه از یک هواپیما، مرکّب از ده قطعه‌ی به هم بسته شده بود. باید قطعه‌ی معیوب را باز میکردند، به وسیله‌ی هواپیما به کشور سازنده و فروشنده- که عمدتاً امریکا بود- میفرستادند. آن‌گاه، ضمن تحویلِ قطعه‌ی معیوب، یک قطعه‌ی جدید میخریدند و بازمیگشتند! چرا مهندسین ایرانی حق نداشتند به قطعه‌ی معیوب هواپیما دست بزنند؟برای اینکه به آن‌ها میگفتند: «شما را چه به این کارها؟! این مسائل مربوط به متخصّصین خارجی است. اصلًا شما دخالت نکنید و به چنین مواردی نزدیک هم نشوید!» تحقیر یک ملت همین است دیگر!۱۳۷۳/۰۲/۱۳

یک عدّه مینشینند به پیشرفتهای علمی امریکا و بقیه‌ی جاها نگاه میکنند و حسرت میخورند. پیشرفت علمی، مسلّماً ستایش دارد. عقب‌ماندگی علمىِ کشورهای عقب افتاده، مسلماً یک نکبت است و خدا کسانی را که این نکبتها را بر سر ملتهای مسلمان آوردند، مورد عذاب متزاید خودش قرار دهد و لعنت خدا بر دودمان مشئوم و ننگین پهلوی و قاجار که این بدبختی را این‌ها بر سر ملت ما در طول دویست سال گذشته آوردند. و الّا ما از لحاظ علمی، از امریکا بسیار جلوتر بودیم؛ ما از لحاظ علمی، در روزگاری از اروپا بسیار جلوتر بودیم. همین سلاطین، همین حکومتهای جائر، همین فرعونها و طاغوتها؛ همینهایی که حالا پس‌مانده‌ها و تفاله‌هایشان در اینجا و آنجا مجلّه و روزنامه منتشر میکنند و دم از همه چیز میزنند، نگذاشتند این ملت پا به پای ملل عالم، بلکه جلوتر از آن‌ها، پیش برود. بله؛ عقب‌ماندگی علمی تأسّف دارد.۱۳۷۲/۰۶/۱۴

عزیزان من! ملت ما ده‌ها سال از مسیری که باید پیش میرفت، عقب نگه داشته شد؛ ما باید این عقب‌ماندگی را جبران کنیم. این‌ها واقعیت است؛ این‌ها عینیات تاریخ ماست. این ملت با این سرمایه‌های استعداد انسانی و با این سرزمین پهناور و حاصلخیز و زرخیز و سرشار از منابع طبیعی، میتوانست در اوج قله‌ی علم و تمدن و پیشرفت مادی و معنوی قرار بگیرد. [اما با این ملت] کاری کردند که شد جزو کشورهای جهان سوم؛ آن هم در آن ردیف‌های آخرِ آخر! اینکه این‌قدر دانایان این کشور به رژیم طاغوت‌ لعن و طعن میکنند، بیهوده نیست. ملتی را که میتوانسته به اوج بینهایت پرواز کند، بال‌هایش را بریدند، پاهاش را بستند و زخمیاش کردند؛ ملت ما را به یک ملت بدبین به خود، ناامید از آینده‌ی خود، بیتحرک برای رسیدن به افق‌های دوردست، مجذوب و واله در مقابل دیگران، تبدیل کرده بودند؛ اما انقلاب آمد و یک تکان سخت و یک تغییر نگرش عمیق به این ملت داد، که ملت ما بیدار شد، حرکت کرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «میتوانیم»؛ و توانست، حالا هم پیش رفته است.۱۳۸۴/۰۹/۰۷

همه‌ی ابزارهای فرهنگی و تبلیغی در طول صد سال یا بیشتر به کار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند- یکی از شخصیت‌های سرشناس معروف میگفت: ایرانی، یک لولهنگ نمیتواند بسازد!- لولهنگ یعنی آفتابه گِلی؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست میکردند. این‌جور این ملت را تحقیر میکردند. این ملت حالا در زمینه‌های زیستی، در زمینه‌ی فعالیت‌های گوناگون علمی، تحقیقی کارهایی میکند که خودش را جزو ده کشور اول جهان قرار میدهد؛ این، شوخی نیست.۱۳۸۴/۰۹/۰۷

همین وزیره‌ی امریکایی در همین سخنانش هم از رژیم شاه، تبلیغ و تعریفِ دروغ کرده است. میگوید رژیم شاه دیکتاتور و بد بود؛ منتها اقتصاد ایران را شکوفا کرد! این بزرگترین و خنده‌آورترین دروغی است که یک وزیر خارجه میتواند در شرایط فعلی بر زبان جاری کند! آیا اقتصاد ایران را آن‌ها شکوفا کردند؟! این نکته را مخصوصاً جوانان بدانند کسانی که در آن زمان بوده‌اند، وقایع را از نزدیک لمس کرده‌اند در ایران قبل از انقلاب، نه فقط از لحاظ اقتصاد زمان پهلوی، بلکه از لحاظ حتی پایه‌های اقتصادی که تا سالها بعد هم اثرش باقی ماند بزرگترین خیانت را رژیم پهلوی به اقتصاد ایران کرده است! ایران را به انبار کالاهای وارداتىِ کم ارزش و بیفایده‌ی غربی تبدیل کردند؛ ابزارهای بنجل و چیزهای زیادی و غیر لازم را با پولهای کلان خریدند! کشاورزی این کشور را که یک روز به‌کلّی خودکفا بود، به‌کلّی نابود کردند؛ به‌طوریکه بعد از گذشت سالها هنوز هم که هنوز است، کشاورزی ما به حال اوّل برنگشته است، چون سیل مهاجرتهایی که با تشویق آن‌ها به سمت شهرها به راه افتاد، چیزی نبود که به آسانی بشود جلوش را گرفت. ملت را از لحاظ کشاورزی، وابسته‌ی به بیگانه کردند. آن روز گندم ایران را از امریکا میخریدند؛ سیلوی گندم را هم شورویها میساختند! یعنی هم از لحاظ گندم، هم از لحاظ جای نگهداری گندم، وابسته بودند. آن روز روستاها را تخریب کردند. صنعت کشور را که وقتِ پیشرفت آن بود متوقّف نگه داشتند.آن پیشرفتی که باید در صنعت پیش میآمد، برای اینکه بتواند جلوِ واردات را بگیرد، ایجاد نشد. جلوِ صنعت فعّال در این کشور گرفته شد و آن صنعتی ترویج شد که وابستگیاش به خارج، به قدر کالاهای تولید شده یا حتی بیشتر بود. علم را متوقّف کردند. آن همه دم از دانشگاه و دانشجو زدند، اما عملًا دانشگاههای کشور از کمترین فعالیت علمی برخوردار بودند 

اهداف

استقلال‌‌خواهی و قطع هر نوع وابستگی
استقلال یعنی اینکه ملت و دولت ایران دیگر مجبور نیستند تحمیل قدرتهای بیگانه را قبول کنند. بیگانگان هرچه خواستند، برطبق میل آن‌ها انجام شود؛ اگر آن‌ها مصالح کشور را قربانی کردند، دولت دم نزند؛ اگر به منابع ملی کشور تعرّض و تجاوز کردند، کسی حرف نزند؛ اگر ملت هم مخالفت کرد، دولت توی سرش بزند! این وضعی بود که در دوران پهلوی، خود ما با پوست و گوشت و جسم و جانِ خود آن را لمس کردیم. انقلاب آمد ملت و کشور و دولت را مستقل کرد. امروز هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند در مسائل کشور ما اعمال نفوذ و ما را مجبور به کاری کند. مسئولان کشور نگاه میکنند و هر کاری را که مصلحت تشخیص دادند، انجام میدهند. ملت، تماشاگر و قضاوت‌کننده‌ی کارهای مسئولان است؛ اگر آن‌ها را پسندید، پشت سر مسئولان میایستد؛ اگر نپسندید، آن‌ها را عوض میکند؛ اختیار دست ملت است. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴

حکومت‌ ایران‌ در زمان‌ رژیم طاغوت منحوس، رژیم ذلیل، رژیم فاسد که تا گردن در لجنزار وابستگی گیر کرده بود، اصلًا وابسته زاییده شده بود. محمّد رضا که پدرش وابستگی داشت، از ابتدای تولّد در محیط وابستگی حرکت و تنفّس کرده بود و اصلًا غیر از این را تصوّر نمیکرد. آن‌ها این ملت را به سوی وابستگی سوق داده بودند. انقلاب اسلامی که آمد، آن‌ها را از این ملت ازاله کرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازاله‌ی نجاست از بدن و جامه که برای نماز لازم است! انقلاب اسلامی، پیکر این ملت را ازاله کرد و آن‌ها رفتند. انقلاب اسلامی، حکومتی را بر سرِ کار آورد که مستقل است. از امریکا حرف نمیشنود. از هیچ‌کس دیگر هم حرف نمیشنود و از هیچ‌کس نمیترسد. ۱۳۷۵/۰۱/۲۸

یکی از ارزشها، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است. مردم میخواستند که این کشور از لحاظ سیاسی، محکوم فلان رژیم اروپایی یا امریکا نباشد؛ از لحاظ اقتصادی، اقتصادش وابسته‌ی به کمپانیهای جهانی نباشد که هر کاری میخواهند، با این کشور بکنند. از لحاظ فرهنگی، با فرهنگ عمیق و غنیای که دارد، کورکورانه تابع و دنباله‌روِ فرهنگ بیگانه نباشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

ماآنچه‌راکه فهمیده‌ایم، آنچه را که تکلیفمان است، آنچه را که میدانیم خدای متعال آن رامیخواهد؛ آن‌رامیگوییم، آن را انتخاب میکنیم و آن راه‌رامیرویم. کسی نمیتواند روی ملت و دولت و نظام جمهوری اسلامیایران وخدمتگزاران شمامردم، تأثیری بگذارد. این، استقلال سیاسی است و ما، این را به‌دست آورده‌ایم.  

از این مشکلتر، «استقلال اقتصادی» است. استقلال اقتصادی، یعنی ملت و کشور، در تلاش اقتصادی خود روی پای خود بایستد و به کسی احتیاج نداشته باشد. معنایش این نیست که ملتی که استقلال اقتصادی دارد، با هیچ‌کس در دنیا داد و ستد نمیکند؛ نه. داد و ستد، دلیل ضعف نیست. چیزی را خریدن، چیزی رافروختن، معامله کردن، گفتگوی تجاری کردن، اینها دلیل ضعف نیست. اما باید طوری باشد که یک ملت، اوّلاً نیازهای اصلی خودش رابتواند خودش فراهم کند. ثانیاً، در معادلات اقتصادی دنیا و مبادلات جهانی، وزنه‌ای باشد. نتوانند او را به آسانی کنار بگذارند؛نتوانند او را به آسانی محاصره کنند؛ نتوانند او را به آسانی فرو دهند و هر چه میخواهند به او املا کنند. ۱۳۷۲/۰۲/۱۵
 
* حاکمیت اسلام بر جامعه و رواج ارزش‌های دینی در کشور
ارزش بعدی، دین‌داری است. مردم میخواستند متدیّن باشند. آن رژیم گذشته در همه جا در محیط جامعه، در سربازخانه، در دانشگاه و در مدرسه سعی میکرد مردم را به بیدینی سوق دهد؛ اما مردم نمیخواستند. مردم متدیّن بودند.
مردم میخواستند کسانی که در رأس جامعه‌اند، متدیّن باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ دوروبریهایشان فاسد نباشند، که آن روز بودند!رواج اخلاق فاضله، یکی دیگر از ارزشها بود. مردم مایل بودند که اخلاق نیک و خلقیّات اسلامىِ پسندیده در بین آن‌ها شیوع پیدا کند و برادری، محبت، همکاری، صبر، اغماض، بخشش، دستگیری از ضعفا و کمک به ضعفا و گفتن حق بین آن‌ها رایج شود... ارزشها که میگوییم، یعنی دین، ایمان، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی، آزادی فکر، رواج اخلاق فاضله، حکومت مردمی، حکومت صالح و انسانهای برخوردار از دین و تقوا در رأس کارها. ابزار تحقق این خواسته‌ها چه بود؟ روح ایمان و جهاد و فداکاری و ایثار همین مردم مؤمن. آن چیزی که توانست این بنای رفیع و این بنای اسلامی را بعد از قرنها در این مملکت استوار کند، چه بود؟ آن عبارت بود از اینکه ارزشهایی از این قبیل که عرض کردیم پایه‌ی بنای نظام جدید باشد و زندگی نوینی در این منطقه از عالم براساس این ارزشها به وجود آید. برای این‌ها مردم فداکاری کردند و جان خود و فرزندانشان را در معرض جهاد فی سبیل الله و شهادت قرار دادند و بسیاری هم شهید شدند. مردم میدانستند چه میخواهند؛ مردم دنبال این ارزشها بودند. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

مردم، از همه چیز دوران طاغوت ناراضی بودند. مردمی که وقتی در دوران سلطنت طاغوت- چه در رژیم وابسته‌ی پهلوی و چه در غالب حکومتهای قبل از آن- چشم خود را باز میکردند و حقایق را میدیدند، سختی و بدی و ذلت و نابودی شخصیت خود را احساس میکردند. طبیعی بود که بخواهند در زندگی و معیشتشان این‌ سختیها تغییر پیدا کند؛ اما اساس همه‌ی آن سختیها یک چیز بود و آن این بود که هیچ‌کس برای مردم و عقیده و فکر و ایمان آن‌ها ارزشی قائل نبود.

مردم، اسلام و رسوم اسلامی را میخواستند؛ ولی دستهای قدرت و حکومت، ضد اسلام را تبلیغ میکردند. دست قدرتهای زمان، فساد اخلاقی و برهنگی و دوری از رسم و سنت اسلامی را ترویج و بر مردم تحمیل میکرد. در مقابل چشم مردم، همه‌ی چیزهای محبوب آن‌ها مورد اهانت قرار میگرفت. این، راز اصلی قضیه بود.

ایمان اسلامی ملت ما، یکی از عمیق‌ترین ایمان‌هاست. کسانی که ملتهای دیگر را از نزدیک دیده‌اند، شهادت میدهند که ملت ایران نسبت به اسلام و عقاید و احکام اسلامی، یکی از مؤمن‌ترین ملتهای مسلمان است. برای مردم روشن شد که در سایه‌ی اسلام میتوانند زندگی آزاد و برخوردار از نعم معنوی و مادّی داشته باشند. اسلام، ایمان و محبت مردم بود. مردم قیام کردند و این انقلاب عظیم انجام گرفت و به دست آن‌ها، حکومتی بر پایه‌ی اسلام به وجود آمد. ۱۳۶۸/۰۸/۰۳
 
* آزادی بیان و قلم
آزادی فکر و بیان هم یکی از ارزشهای انقلاب بود. مردم میخواستند آزادانه فکر کنند. آن روز، آزادی فکر، آزادی بیان و آزادی تصمیم‌گیری هم نبود. مردم این را نمیخواستند؛ میخواستند این آزادیها باشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

ما به آزادی بیان‌ و آزادی فعّالیتهای اجتماعی معتقدیم. اصلًا این مفاهیم و این حقایق را انقلاب و پیشروان انقلاب به این کشور آوردند. قبلًا این چیزها در این کشور نبود. از آزادی بیان‌ و آزادی فعّالیتهای اجتماعی، نه خبری بود و نه حتّی اسمی بود. این‌ها را انقلاب برای این کشور آورد‌. ۱۳۷۷/۰۶/۲۴

آزادی یعنی ملت ما در چارچوب قانونِ خود- و نه قانون تحمیلی دیگران- مسئولان کشور را انتخاب میکند. اگر از عملکرد آن‌ها راضی بود، این انتخاب را ادامه میدهد؛ اگر راضی نبود، آن‌ها را کنار میگذارد و دیگران را انتخاب میکند. این مهم‌ترین شاخه‌ی آزادی در کشور ماست. امروز در کشور ما آزادی فکر و آزادی بیان به‌طور کامل وجود دارد؛ حالا رادیوهای بیگانه برخلاف این بگویند؛ خودِ ملت میبیند. کسانی هستند که نه نظام را قبول دارند، نه دولت را قبول دارند، نه رهبری را قبول دارند؛ اما صحبت میکنند و نظرات خود را میگویند؛ کسی هم به کار آن‌ها کاری ندارد. امروز هیچ‌کس به‌خاطر اینکه طبق عقیده‌ی خود حرف زده است، مورد مؤاخذه‌ی دستگاه نیست. البته آن‌ها بازهم ناراضیاند و نارضایتیشان به‌خاطر این است که مردم به حرف آن‌ها گوش نمیدهند. این تقصیر کسی نیست؛ مردم آن‌ها را دوست ندارند و از آن‌ها خاطره‌ی خوشی در ذهنشان نیست. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴

* عدالت و رفع تبعیض‌ها
پیام دیگر انقلاب‌، «عدالت‌» است. در دنیا هرجا که ندای عدالتخواهی بلند شده است، این انقلابْ آنجا را با خود و از خود و متناسب با خود یافته است و با حق‌جویان و عدالتخواهان عالم، همراهی کرده است. بسیاری از عدالتخواهان، آزادیخواهان و مبارزان با ظلم و تبعیض در شرق و غرب و قارّه‌های پنج‌گانه‌ی عالم، میگویند «ما از انقلاب شما این درس را آموختیم» و راست میگویند. این هم یک پیام است؛ پیام عدالتخواهی. ۱۳۷۴/۰۳/۱۴

انقلاب‌ برای این است که عدالت‌ برقرار شود. البته این نکته را به شما عرض کنم که اگر در جامعه‌ای عدالت‌ باشد، یعنی قانون، عادلانه؛ قضاوت، عادلانه؛ اجرا، عادلانه و نظر به آحاد ملت، نظر عادلانه باشد، تلاش اجتماعی و اقدام سازنده‌ی اقتصادی هم در آن جامعه بهتر خواهد شد و ثروت هم بیشتر به آن جامعه رو خواهد آورد. اما اصل قضیه، عدالت‌ است و ما دنبال عدالتیم. من این را صریحاً عرض میکنم که در جمهوری اسلامی، سیاستها براساس عدالت تنظیم میشود. از ابتدای انقلاب‌ همین بوده است و تا همیشه نیز همین خواهد بود. هدف جمهوری اسلامی، تأمین عدالت در جامعه است...

هدف ما، استقرار عدل در جامعه است. ما این را میخواهیم. همه‌ی کارها برای اقامه‌ی عدل، ارزش پیدا میکند. در جامعه‌ی نابرابر، اگر ثروت هم زیاد شد، به سود یک قشر و یک گروه از مردم است. اما در جامعه‌ای که برابری و عدالت جریان داشته باشد، به سود همه است. البته عدالت، همه جا به معنای «برابری» نیست. اشتباه نشود. عدالت یعنی هر چیزی را در جای خود قرار دادن. این معنای عدل است. عدالت آن معنایی نیست که در ذهن بعضی از ساده‌اندیشان و آدم‌های کم‌عمق وجود دارد. شاید حالا هم خیال کنند که همه‌ی جامعه باید برداشت یکسان داشته باشند. خیر! یکی کار بیشتری میکند، یکی استعداد بیشتری دارد، یکی ارزش بیشتری برای پیشرفت کشور دارد. عدالت یعنی برطبق حق عمل کردن، و حقِ هر چیز و هرکسی را به او دادن. این معنای عدالت است و برای جامعه لازم است. هدف این است که عدالت حاکم شود. آن وقت اگر جامعه ثروتمند هم بشود، این ثروت درست تقسیم خواهد شد. مقصود حرکت اسلامی همین است. ۱۳۷۱/۱۰/۱۷

مردم میدیدند که جامعه، جامعه‌ی غیر عادلانه‌ای است. بیدریغ از بالا تا پایین ظلم میکردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم میکردند. در داخل رژیم طاغوت‌، آنجا هم نسبت به همدیگر ظلم و بیعدالتی روا میداشتند؛ به مردم هم بینهایت ظلم میشد. در قضاوت ظلم میشد، در تقسیم ثروت ظلم میشد، در کار ظلم میشد، به شهرهای دور دست ظلم میشد، به آدم‌های ضعیف ظلم میشد. همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشتِ خودش ظلم را حس میکرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شکاف طبقاتی و رفع فقر بودند. این هم یکی از ارزشهایی بود که مردم دنبالش بودند... مردم به دنبال رفع شکاف طبقاتی و نزدیک کردن فاصله‌ها بودند. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* پیشرفت مادی و گسترش رفاه
کشوری که انقلاب و امام و این ملت، از دست رژیم وابسته و فاسد پهلوی تحویل گرفته بودند، یک ویرانه‌ی به تمام معنا بود. آبادانی و ثروت و ظواهر و رنگ و روغنها مربوط به شهرهای بزرگ بود؛ آن هم تا حدّی که به منافع عناصر اصلی آن رژیم ارتباط پیدا میکرد. روستاها خراب، بدون جاده و راه، بدون آب، بدون برق، بدون امکانات و بدون کار تولیدىِ به درد بخور؛ شهرها دچار انواع و اقسام اشکالات و اوضاع کشور، کلًا نابسامان! ۱۳۷۷/۰۷/۱۵

آینده‌ی بسیار روشنی پیش روی ماست، که به سمت آن در حرکتیم؛ آینده‌ای که ملت ایران خواهد توانست به برکت اسلام و نظام اسلامی، هم عدالت‌ اجتماعی و رفاه مادّی داشته باشد، و هم به استقلال کامل دست یابد. از روز اول پیروزی انقلاب‌، ما به سمت این آینده حرکت کرده‌ایم و به اعتقاد من، قسمتهای سخت‌ترش را پشت سر گذاشته‌ایم. نمیگویم بدون تحمل زحمت میشود به آن آینده رسید؛ اما میگویم با حفظ وحدت و ایمان و انگیزه و ادامه‌ی حرکت، میتوان به آن دست یافت. عمده این است که ما یاد و راه و هدفهای امام (ره) را همیشه در خاطر داشته باشیم و آن‌ها را حفظ کنیم. ۱۳۶۸/۰۴/۰۷
 
* احیای کرامت انسانی و نقش داشتن مردم در حاکمیت بر تعیین سرنوشت خود
رکن دیگر انقلاب اسلامی، توجّه به کرامت انسان است. جامعه‌ای که در یک مجموعه‌ی جغرافیایی و سیاسی زندگی میکند، کرامتش اقتضا میکند که آزاد و مستقل باشد و استعداد او شکوفا شود؛ بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ مورد تحقیر و اهانت قرار نگیرد و شخصیت ذاتی او بروز کند. این چیزی بود که در طول دوران حکومتهای استبدادی و سپس حکومت وابسته‌ی پهلوی نادیده گرفته شده بود. ۱۳۸۲/۰۷/۲۲

رژیم طاغوت و رژیمهای قبل از آن در ایران، مردمی نبودند. مردم هیچ‌کاره بودند. یک نفر به کمک انگلیس‌ها آمده بود، در تهران کودتا کرده بود و خودش را پادشاه نامیده بود. بعد هم که خواست از ایران برود یعنی خواستند او را ببرند؛ چون پیر شده بود و به‌دردشان نمیخورد پسرش را جانشین خودش کرد! آخر این پسر کیست و چیست؟! پس مردم چه‌کاره‌اند و رأی آن‌ها چیست؟! این‌ها اصلًا مطرح نبود. قبل از آن‌ها هم قاجاریه بودند. یک فاسد میمرد، یک فاسد دیگر به جای خودش میگذاشت. مردم در اداره و تعیین حکومت، هیچ‌کاره‌ی محض بودند. مردم این را نمیپسندیدند. مردم میخواستند که حکومت متعلّق به آن‌ها باشد؛ برخاسته‌ی از آن‌ها باشد؛ رأی آن‌ها در آن اثر داشته باشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

برای یک ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست که حکام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشته‌داران امور کشور را دولت انگلیس به وسیله‌ی سفارتخانه‌ی خود بیاورد و ببرد! کدام ننگ برای یک ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را که از عناصر دوران پهلوی نوشته‌اند، بخوانید! بعد از آنکه در سال ۱۳۲۰ رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست که آیا پادشاه خواهد بود یا نه! کسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آن‌ها گفتند که بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی که فلان کار را نکند و فلان کار را بکند! خوشحال شد. این‌ها حقایق این کشور است.
پنجاه سال حکومت ایران که حکومت دیکتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آن‌چنانی بود، به وسیله‌ی دو نفری انجام گرفت که آن‌ها را بیگانگان بر سرِ کار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم که حکومت قاجار و حکومت سلاطین بود. شرحِ حال این سلاطین را ببینید! مردم که هیچ، مردم که اصلًا برای آن‌ها قابل ذکر نبودند! عمّال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوکران خودشان میدانستند و به آن‌ها میگفتند شما در بین نوکران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حکومتهایی بر این کشور حاکم بوده‌اند!
سخت‌ترین دوران در طول سالهای حکومت ظالمانه‌ی استبدادىِ سلطنتی برای ملت ایران، همین دوران پنجاه سال قبل از پیروزی انقلاب بود. چرا؟ چون در دورانهای گذشته، همیشه سلطنتهای استبدادی بودند، به مردم هم خیلی ظلم کردند؛ لیکن اگر حکومتهای ایران، ظالم، مستبد و بد بودند، اگر با مردم سروکاری نداشتند که نداشتند لااقل زیر امر دشمنان خارجی جز در برهه‌های خیلی محدودی نبودند. حکومتهایی برای خودشان بودند؛ ایرانی بودند. ولی در این دوره‌ی اخیرِ سلطنت یعنی از اواخر قاجار و در طولِ دوران حکومت پهلوی استبداد، دیکتاتوری، بیاعتنایی به آراءِ مردم، فساد اداری، ظلم و ستم و تبعیض و سوءاستفاده‌ی دولتمردان و درباریان بیداد میکرد! همه‌ی این‌ها بود و علاوه‌ی بر این‌ها واقعیت بسیار تلخ‌تری وجود داشت که آن تسلّط بیگانگان بود. در این کشور، ایرانی در داخل خانه‌ی خود، بایستی تملّق خارجی را میگفت! رئیس ایرانی، نظامىِ ایرانی، مدیر و وزیر ایرانی در داخل خانه‌ی خود، بایستی تملّق سفیر امریکا و سفیر انگلیس و مأموران طمّاع بیگانه را که صدها هزار مأمور بیگانه در این کشور بودند میگفت! باید زیر دست آن‌ها کار میکرد! باید از آن‌ها دستور میگرفت! باید ملاحظه‌ی میل آن‌ها را میکرد! این برای یک ملت، بدترین حادثه است؛ ذلّت است. یک ملت، ممکن است در دوره‌ای فقر و مشکلات اقتصادی را قبول کند؛ اما ذلّت را قبول نمیکند. ملت ایران را ذلیل کردند! انقلاب آمد و این ملت را از ذلّت نجات داد، از وابستگی، از دستِ فساد دستگاه سلطنتی فاسد و از اختناق، نجات داد؛ ملت را آزاد کرد. ایرانی، مملکت خودش را گرفت. جوان ایرانی، مرد و زن ایرانی، مبتکر، عالم و دانشجوی ایرانی فهمید که برای خودش و با اراده‌ی خودش کار میکند. ۱۳۷۷/۰۷/۱۵

* زمینه‌سازی برای رشد و تکامل انسانها در جامعه و حذف عوامل فساد
آن مسأله‌ی اساسی که در انقلاب اسلامی هدف اعلی و والا به حساب میآمد و میآید، عبارت از تزکیه‌ی انسان است. همه چیز مقدمه‌ی تزکیه و طهارت آدمی است. عدالت در جامعه و نیز حکومت اسلامی در میان اجتماعات بشری هم بااینکه هدف بزرگی محسوب میشود، ولی خود آن یک مقدمه برای تعالی و رشد انسان‌ است که در تزکیه‌ی آدمی نهفته است. هم زندگی در این عالم اگر بخواهد به سعادت برسد محتاج تزکیه است، و هم درجات اخروی و معنوی، متوقف بر تزکیه است. فلاح انسان یعنی دست یافتن انسان به مقصد اعلی وابسته‌ی به تزکیه است؛ «قد افلح من تزکّی. و ذکر اسم ربّه فصلّی». آن کسی که تزکیه بکند، فلاح و رستگاری را به دست آورده است.
... انقلاب برای این است که جوانان و مردم ما در هر قشر و هر طبقه، این فرصت را پیدا کنند که خودشان را بسازند؛ خودشان را از بدیها نجات بدهند و در مقابل آتش دوزخ اخروی و دوزخ‌های دنیوی بیمه کنند.

جامعه‌ای که تزکیه شده باشد، مردمش نفس خود را اصلاح کرده باشند، به خودشان پرداخته باشند، رذایل اخلاقی را از خودشان دور کرده باشند، دورویی و دروغ و فریب و حرص و طمع و بخل و بقیه‌ی رذایل انسانی را از خودشان جدا کرده و زدوده باشند، این‌طور جامعه‌ای، هم به سعادت اخروی، و هم جلوتر از آن، به سعادت دنیوی دست خواهد یافت.

اگر بدبختیهای انسانیت را ریشه‌یابی کنید، به آلودگی نفسانی انسانها برمیگردد. آنجایی که ضعف و بدبختی هست، یا به خاطر اختلافات است، یا به خاطر حرص و آز و دنیاطلبی است، یا به خاطر بددلی انسانها با یکدیگر است، یا به خاطر ترس و اظهار ضعف و ترس از مرگ است، و یا به خاطر میل و رغبت به شهوات و خوش‌گذرانی است. این‌ها مایه‌ی اصلی بدبختیهای جوامع بشری است. چگونه میشود این‌ها را برطرف کرد؟ با تهذیب و تزکیه‌ی اخلاقی.

البته تهذیب اخلاقی در حکومت طاغوت بسیار مشکل است. کمتر انسانی را میتوان پیدا کرد که در دوران حاکمیت طاغوتها بتواند به رشد معنوی و اخلاقی دست پیدا کند، تا مثلًا به مقامی روحی و معنوی برسد و کسی مثل مقام بزرگان و شخصیتی مثل امام امت به وجود بیاید؛ اما در دوران حاکمیت اسلام آسان‌تر است.